سالها بود که خودم را در حال قدم زدن و گشت و گذار در یک کشور دیگر تصور می کردم...
دیگر نهایتا تاریخ تعیین کردم و خط و نشان کشیدم که سال دیگر کوله پشتیام را بردشتهام و ماجراجویی و جهانگردیام را آغاز کردهام!
این تو بمیری از آن تو بمیری ها نبود... اما نوبت به ما که رسید قیمت دلار سر به فلک کشید! تا ما عزم سفر کردیم سفر کردن غیرممکن شد!
سوسوی امیدی فقط از گفتههای دولتمردان می آمد که می گفتند برای سفر به کشورهای نزدیک ۵۰۰ یورو ارز به نرخ دولتی میدهند آن هم فقط در فرودگاه ها. راستش قبل از آن جز سفرزمینی هیچ ایدهای دیگری نداشتم اما چاره ای نبود یا باید با هواپیما میرفتی یا ارز را به قیمت دو برابر می خریدی.
سالها رویاپردازیام برای اولین سفر جهانگردی، رفتن به ارمنستان آن هم با اتوبوس بود که این موضوع تمام برنامهریزیام را دچار تغییر کرد. تصمیم گرفتم به ترکیه بروم زیرا ارزانترین مسیر هوایی را داشت اما مشکلات به اینجا ختم نمی شد... یک پسر ۲۰ ساله دانشجو بدون کارت پایان خدمت باید برای خروج از کشور مجوز بگیرد و ۱۵ میلیون تومان وثیقه بگذارد...
راضی کردن خانواده هم از طرفی غیر ممکن به نظر میآمد. البته نه خیلی! من از آن ابتدا افسار گسیخته بودم و آرام و قرار نداشتم! اما پدرم آخر راضی نشد و مسافرت خارجیام را نپذیرفت. آن هم روزهای نزدیک سفر... ما هم روز قبل سفر با خانواده دور هم جمع شدیم تا فکر کنیم چگونه بدون آنکه پدرم بفهمد بروم! نتیجه بر آن شد که به پدر بگوییم یک سفر داخلی میروم و سیم کارت همراه اول دائمیام را روشن و در حالت رومینگ بگذارم!
یک بلیط رفت به آنکارا و برگشت از استانبول از شرکت ایران ایر خریدم، تمام لوازم سفر را جمع کردم و کوله پشتی ام را حاضر کردم. بیش از یک ماه پشت لپتاپ برنامه ریزی کرده بودم و اطلاعات گرفته بودم. برنامهام یک مسافرت مفصل دو هفتهای بود که از کلی شهر هم می گذشت...
آخر اما، بر همه مشکلات چیره میشوم و هرکدام را به نحوی حل میکنم و روز سفر میرسد... :)